موسیقی محلی همیشه بخش جداییناپذیر از فرهنگ هر منطقه بوده است. این موسیقی، با هر نت و آوای خود، قصهای از تاریخ، انسانها و دلهای یک ملت را روایت میکند. شاید در ابتدا به نظر برسد که این آوازها و لالاییها فقط برای گذران لحظات یا شاد کردن دلها بودهاند، اما در واقع این موسیقیها، روایتگر هویت و احساسات مردمیاند که نسل به نسل آنها را حفظ کردهاند.
ناصر غیاثی، نوشت: آن ستارهی نورانی که وسط آنهمه سیارهها و ستارههای خرد و کلان و رنگووارنگ سرگردان در کهکشان، ثابت ایستاده، میدرخشد و به آنان نور و حیات میبخشد جایی نیست مگر خمام.
با توجه به حواشی شهرداری و شورا در ادوار پنجم و ششم و شنیدههایی از صدور احکام جدید درخصوص تعلیق و برکناری برخیدیگر از مسوولان شهری در آینده نزدیک، آنگونه که از شواهد امر پیداست شهر خمام قرار نیست شاهد رسیدن روزهای آرام و خوش باشد و مجموعه شهرداری و شورا در کارنامه خود بر مدار حواشی در حرکت بوده است.
ایران در عین آنکه خود قربانی سلاحهای شیمیایی بوده، همواره در برابر ساخت، انبار و استفاده از این سلاحها موضعی روشن و اخلاقی داشته است.
در جامعهای که بسیاری از کودکان از امکانات آموزشی و بهداشتی مناسب محروماند، صرف منابع خانوادگی برای کالاهای لوکس یا مراسم پرزرقوبرق، نهتنها ظلم به اقتصاد خانه است، بلکه بیاعتنایی به مسئولیت اجتماعی ما در قبال آینده نیز هست. اسراف، نوعی فراموشی جمعی است؛ فراموشی اینکه هر ریال میتواند آیندهای را بسازد یا بسوزاند.
حدود ۸ سانحه رانندگی از ۲۷ خردادماه تاکنون بر اساس اعلام منابع محلی در محدوده سرعتگیرهای جدید روستای لات کتهسر بهوقوع پیوسته است.
روکش آسفالت بسیاری از کوچهها و خیابانهای شهر خمام مدتیاست که جهت انجام پروژه کابلکشی زمینی فیبر نوری توسط پیمانکار یک شرکت خصوصی حفاری شده و در عمل وضعیت آسفالت اینشهر بهجای بهبود، به شرایطی فاجعهبار دچار گردیده است.
جوانان به دلیل حساسیت دوره رشد جسمی و روانی، بیش از دیگران در برابر این آسیبها آسیبپذیرند. هرچه مصرف این مواد در سنین پایینتر آغاز شود، احتمال اعتیاد، بیماریهای مزمن و حتی افت تحصیلی و شغلی بیشتر خواهد بود.
در روزگاری نهچندان دور، سادهترین مراسمها، گرمترین و پایدارترین پیوندها را رقم میزد. اما امروز، رقمهای نجومی مهریه، جشنهای پرخرج، لیست بلندبالای جهیزیه، و انتظاراتی که بیشتر از عشق، بر پایهی رقابتهای اجتماعی بنا شدهاند، مسیر ازدواج را برای بسیاری از جوانان به مسیری پرهزینه، دلهرهآور و حتی ناممکن بدل کردهاند.
محلهها حافظهی زندهی جمعیاند. خاطرات ما با یک درخت توت در گوشه کوچه، یا صدای اذان موذن مسجد محله گره خوردهاند. حتی صداها، بوها و رنگهای محله برای ما معنایی خاص دارند. وقتی محله عوض میشود یا از آن دل میکنیم، بخشی از خاطرههایمان انگار در آن جا میماند؛ جایی که دیگر تکرار نمیشود.
هویت محلی چیزی فراتر از محل تولد یا نام خانوادگی ماست. این هویت، ریشهایست که در خاک، زبان، خاطرات جمعی، آیینها و حتی لهجهی ما تنیده شده. هرچقدر از این ریشه دور شویم، احساس بیجایی و بیپناهی بیشتر سراغمان میآید. مثل درختی که در گلدان رشد میکند اما هوای جنگل را میطلبد.
فرهنگ تجملگرایی، با وعدههای توخالی از خوشبختی، انسان معاصر را از اصالتهای فردی و ارزشهای درونیاش دور میکند. دیگر نه مهربانی، صداقت یا قناعت؛ که مارک لباس، مدل خودرو و متراژ خانه، معیار اعتبار و منزلت اجتماعی شدهاند. در این بازار پرهیاهو، سادگی که ریشه در سنتهای عمیق و اصیل ایرانی دارد، آرامآرام از چشم افتاده و به حاشیه رانده شده است.