پزشکی که عشق مردم تنگدست و ندار همهی وجودش را تسخیر کرده بود
یادداشتی از رضا غیاثی که در ویژه نامه تسکهدیلان در خصوص دکتر چمساز منتشر گردید …
روی تخت دراز میکشد، سر به بالین و گوش به زنگ در ؛ اصلاً قرار نیست خوابی راحت داشته باشد. فصل پاییز است و هوا سرد و بارانی. ناگاه زنگ در به صدا در آمد، ساعت 11 شب است، اهل منزل همه خوابند غیر از همسر مهربانش. میپرسد : «دکتر، کجا ؟»، جواب داد : «شما بخوابید، من در را باز میکنم».
پشت در چند نفر با چشم گریان سلام میکنند «دکتر جان به دادمان برسید، بیمار ما در حال مرگ است». به سرعت لباس میپوشد، لوازم پزشکی را بر میدارد ؛ کجا ؟ روستای کویشا ؛ جادهی مارلو، هوا بارانی، اما برای پزشکی که عشق مردم تنگدست و ندار همهی وجودش را تسخیر کرده، درمان بیمار آنهم بدون مزد و چشمداشت وظیفهای ازلی و ابدیست.
بعد از 2 ساعت به مقصد میرسد. بیمار زنی بود نحیف و بیحال که در لحافی مندرس پیچیده شده بود. لحظهای به فکر فرو رفت ؛ بعد از معاینه، دریافت داروهایی که به همراه دارد کارساز نخواهد بود. از این همه رنجی که به روستائیان وارد شده غمگین و آزرده شده، اشک چشمانش فرو غلطید. به همراه بیمار گفت : «باید فردا در بیمارستان بستری شود».
وقتی وارد منزل میشود، خوابش نمیبرد. صبح است، وقت نماز …
این انسان بزرگ وقتی چشم از جهان فرو بست، مردم خمام و توابع غرق در ماتم و عزا شدند ؛ روح ابدی و ماندگارش پرواز کرد، اما روز خاکسپاری شهر تعطیل شده بود. این نوع عزاداری در خمام کمتر دیده شده ؛ مردم اشک میریختند و ضجه میکردند. یاد این پزشک مردمی هیچگاه از ذهن مردمی که عاشقانه دوستش داشتند پاک نخواهد شد.
یادداشتی از رضا غیاثی
ویژهنامه تسکهدیلان
نوشته بسیار دل انگیزی بود در وصف پزشکی که انسانیت را در این دیار معنا کرد..با تشکر از آقای غیاثی به خاطر قلم شیوا و متفاوتشان..
درودبرروان پاک آن بزرگ مردکه عشقش فقط وفقط خدمت بی منت به مردم بود.
خدا این مرد بزرگ رو رحمت کنه
وواقعا بهترین دکتر بود خدا رحمتش کند