بسیجی که پیراهنش بوی شهادت میداد
شهید شیرخورده در سال 44 در روستای جیرسر خمام به دنیا آمد …
در دوران دفاع مقدس نسلی قد برافراشت و اوج گرفت که به حق شایسته طلایهداری و پیشگامی بودند، شهدای تخریبچی که پیراهن آنها بوی شهادت میداد. «محمدجعفر شیرخورده» شهید خمامی از دیار سرسبز گیلان جزء مردانی بود که بدون هیچ هراسی سکوت شب را با عروج ملکوتی خود شکست و همواره پیراهن تنش بوی شهادت میداد.
شهید شیرخورده در سال 44 در روستای جیرسر خمام به دنیا آمد و در فضای معنوی خانواده روستایی رشد کرد و انسانی سادهزیست و بسیار خوشرو و متواضع بود. در دوران پیروزی انقلاب اسلامی از طریق دوستان مذهبی خود با سیرت امام راحل آشنا شد و کتابهای عالمان بزرگی مانند شهید دستغیب و مطهری را مطالعه میکرد. طبق اظهارات خانواده شهید شیرخورده، روحیه ظلمستیزی و دفاع از حریم دین نبوی در وجود محمدجعفر نقش بست و با پیروزی شکوهمند به عضویت بسیج خمام درآمد تا بتواند بیشتر به نظام و انقلاب خدمت کند. در جنگ تحمیلی شهید محمدجعفر با اخذ رضایت والدین خود تصمیم بزرگی گرفت و با اقتدار و محکم از طریق پایگاه بسیج لباس رزم بر تن کرد و راهی پادگان آموزش نظامی شد. این دلاور مرد روزهای جنگ و جهاد مهمانی از ملکوت بود که چند صباحی را در زمین سپری کرد و حدیث پایداری و استقامت بود. برادر این شهید میگفت : برادرم محمدجعفر از هر نظر یک الگو و سرمشق بود و هرگز رفتاری خارج از ادب به نسبت به پدر و مادرمان نداشت و در کار کشاورزی به آنها کمک میکرد. وی افزود : در اواخر سال 61 بود که تصمیم گرفت از طریق پایگاه بسیج روستای جیرسر خمام ثبت نام کند و به جبهه برود و قبل از رفتن مرا صدا کرد و گفت در نبود من باید مراقب پدر و مادرمان باشی و سعی کنی نگذاری به آنها سخت بگذرد.
برادر شهید شیر خورده با اشاره به اینکه محمدجعفر تکلیف سنگینی بر دوشم گذاشته بود، اظهار کرد: سعی میکردم در هر فرصتی از او راه و رسم خوب بودن را بیاموزم و قول دادم که وظایف خود را درست انجام دهم. وی با بیان اینکه هرگاه محمدجعفر از جبهه به مرخصی میآمد همه با اشتیاق پای سخنان او مینشستند، گفت: مرخصی خود را به گونهای تنظیم میکرد که هنگام کار کشاورزی در کنار خانواده باشد و به ما کمک کند.
این برادر شهید به ذکر خاطرهای از محمدجعفر پرداخت و افزود: محمدجعفر در یکی از ماموریتهایش از ناحیه سر و پا مجروح شد و مدتی برای بهبودی و استراحت به مرخصی آمد و با وجود اینکه بدنش مجروح بود اما تاب ماندن نداشت و مادر از او میخواست بیشتر نزد خانوادهاش بماند اما وی میگفت «مادرم میدانم نگران حال و سلامتیام هستی اما در جبهه به وجودم نیاز است، حتی یک نفر نیز میتواند در جنگ با دشمن اثرگذار باشد اما من اینجا نشستهام و دوستانم در آن شرایط سخت مشغول مبارزه با متجاوزان هستند». محمد جعفر اعتقاد داشت نیروهای تخریبچی بینام و نشان هستند و هر قدر تاریکی شب فضای جبهه را در خود محصور میکرد اما نور ایمان در دل نیروهای تخریبچی در معبرهای مین بیشتر میشد.
سرانجام در 18 تیر سال 64 شهید شیرخورده به همراه همرزمانش در منطقه عملیاتی مهران با نیروهای دشمن بعثی درگیر شدند و ترکش خمپاره به بدن وی اصابت کرد و همرزمانش هر قدر تلاش کردند او را به عقب بیاورند مقدور نشد و به شهادت رسید.
دیدگاه شما چیست ؟!