مصیبت اهورا و عشقهای یکشنبه بازاری
باید بپذیریم که باورها و اعتقادات دینی و اخلاقی در کشور ما رو به افول است و دلیل این موضوع هرچه باشد، نشانگر این است که در حوزه فرهنگی و اجتماعی به شدت آسیب پذیر شدهایم / درحالیکه بخش اعظمی از مردم طناب دار آن جنایتکار و حتی مادر اهورا را نیز میبافند و حکم اعدام صادر میکنند، ساده انگاری است که فکر کنیم تنها اعدام قاتل پایان بخش چنین جنایاتی و قربانی شدن کودکان خواهد بود!
در یادداشتی که از سوی یکی از شهروندان در اختیار تحریریه خمامنیوز قرار گرفته، آمده است : سالها پیش و در دوره نوجوانیام یکی از روحانیون خوشنام و فاضل شهر خمام که این روزها پیکر پاک اهورا را در خود جای داده به فراخور سن و سالی که داشتیم با اشاره به عوارض دوستیهای خیابانی دختران و پسران و عوارض بعد از آن به پرونده های طلاقی که به دادگاههای خانواده ارجاع شده بود، سخن میگفت که چگونه ریشه بسیاری از پروندههای طلاقی که زوجین در کمتر از یک سال پس از آغاز زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفته اند به همین دوستیهای خیابانی که او عنوان «عشقهای یکشنبه بازاری» بر آن نام نهاده بود برمیگشت. وقتی از او دلیل این نامگذاری را پرسیدیم به ما گفت که برگزاری بازار محلی خمام در روز یکشنبه مزید بر علت شده که برخی از این فرصت برای رد و بدل کردن شماره و طرح دوستی استفاده و یا شاید سواستفاده کنند که در بهترین حالت این آشنایی خیابانی منجر به ازدواج شده است.
اینکه پدر و مادر اهورا چگونه با یکدیگر آشنا شدند و چرا با داشتن کودکی خردسال کارشان به طلاق کشیده شده است مطلع نیستم اما ذکر این خاطره از آن روی صورت گرفته که وقتی از قاتل اهورای قصه ما می پرسند چگونه با مادر این طفل معصوم آشنا شده است در پاسخ می گوید: «با یکدیگر از طریق اینستاگرام دوست شدیم و بعد از مدتی صیغه خواندیم!» به این جمله بار دیگر دقت کنید. قصه همان قصه است. همان عشقهای یکشنبه بازاری با این تفاوت که توسعه تکنولوژی کار را راحت تر کرده و دیگر لازم نیست در کوچه و خیابان دنبال یکدیگر باشند و از طریق گوشی هم میتوانند شماره رد و بدل کنند، با یکدیگر قرار بگذارند و پس از چند روز هم زیر یک سقف با هم زندگی کنند!
سینا هوشمند، میافزاید : در زمانهای نه چندان دور که انتخاب همسر با میانجیگری خانواده، اقوام و دوستان نزدیک انجام میگرفت، در صورت بروز مسالهای در زندگی زوج، بزرگتر خانواده نقش میانجیگری را به عهده میگرفت و سازش را برقرار میکرد تا خانوادهای از هم نپاشد و فرزند طلاقی نداشته باشیم، اما زمانی که ازدواج را به فضای مجازی و آشنایی در خیابان سپردهایم، از چه کسی باید انتظار میانجیگری داشته باشیم تا مقدمه چنین فاجعهای با جدایی والدین و در فقدان سایه پدر بر سر فرزند به وجود نیاید؟
همه چیز به قانون بر نمیگردد
اینکه آیا در برخورد با کودک آزاری دچار خلل قانونی هستیم یا نه را نیز مطمئنا میبایست بر روی آن بحث جدی کرد اما نگارنده بر این اعتقاد است که باید آنقدر هزینه بدرفتاری با کودکان را بالاببریم که دیگر حتی کسی جرات کوچکترین برخوردی با کودکان به سرش نزند! برای مثال در همین مورد اخیر قاتل ادعا میکند که پیش از این با سیگار بدن اهورا را سوزانده و مادرش نیز از این موضوع مطلع بوده است و یا پدر او نیز مدعی شده که همسایگان به او اطلاع داده اند که یک هفته قبل از وقع این جنایت از شدت آزار این طفل خردسال به زوزه افتاده است! طبیعی است هنگام چنین وقایعی ابزارهای قانونی میبایست به گونهای باشد که بدون طی بروکراسی اداری پیچیده و با سرعت زیاد نسبت به پیگیری موضوع اقدام کنند نه اینکه بنا بر ادعای پدر اهورا موضوع از طریق دادگاه و با طرح شکایت مبنی بر عدم صلاحیت مادر پیگیری شود و کار از کار بگذرد. بنابراین در همین راستا نیازمند ایجاد یک ساختار مشخص نیز هستیم.
دیوار ارزشها فرو ریخته است
در ابتدا باید این واقعیت تلخ را بپذیریم که در همه جای دنیا کودکانی وجود دارند که با آنها بدرفتاری میشود اما روند افزایشی هوسبازی و بیاخلاقی افسارگسیخته در کشوری اسلامی چون ایران نگران کننده بوده و زنگ خطری جدی برای جامعه است. بالارفتن سن ازدواج و به تبع آن محرومیتهای جنسی، رشد فزاینده طلاق، استفاده از مواد مخدر، بیاعتقادی به مبانی دینی و اخلاقی، ولنگاری فرهنگی، رفتارهای جنسی نامتعارف و بیتوجهی والدین به تربیت فرزندانشان تنها بخشی از ریشههای جنایاتی است که در حق بنیتا، ملیکا، ستایش، آتنا و اهورا رخ داده است. جنایاتی که بعضا توسط کسانی انجام گرفته است که بعضا انسانهای معمولی بودهاند و در یک لحظه به قول خودشان شیطان گولشان زده(!) و تصمیم گرفتهاند دست به تجاوز و بعد هم قتل بزنند!
باید بپذیریم که باورها و اعتقادات دینی و اخلاقی در کشور ما رو به افول است و دلیل این موضوع هرچه باشد، نشانگر این است که در حوزه فرهنگی و اجتماعی به شدت آسیب پذیر شدهایم. وقتی دیوار حرمتها فرو بریزد و دیگر هیچ چیزی مقدس نباشد باید انتظار تخطی از حرمتها را نیز داشته باشیم. وقتی اخلاق بمیرد مردانی پیدا میشوند که خودرویی را همراه با کودک ۸ ماههای به سرقت ببرند و بیتوجه به گریه کودک آن را به حال خود رها کنند. وقتی اخلاق بمیرد نوجوانی به خود حق میدهد با فریب دختر خردسال همسایه به او تجاوز کند و بعدهم با اسید او را بسوزاند! وقتی اخلاق بمیرد اسماعیل رنگرزی پیدا میشود تا جنایت آتنا را رقم بزند! وقتی اخلاق بمیرد شیطان صفتانی هستند که جلوی چشمان شوهر به همسر او تجاوز کنند! وقتی اخلاق بمیرد مردی که اینبار لقب ناپدری را به خود گرفته به کودک ۳۱ ماههای تجاوز میکند و بعد هم چون عصبانی بوده سر کودک را به دیوار میکوبد تا او تلف شود! آری وقتی اخلاق بمیرد، وقتی قبح کار زشت شکسته شود باید انتظار هرچیزی را داشته باشیم.
در پایان باید بر این نکته تاکید کنیم که مطمئناً دستگاه قضائی همانگونه که اعلام کرده به صورت ویژه این پرونده را مورد بررسی قرار خواهد داد و متهم نیز به سزای اعمال خود خواهد رسید کما اینکه در موارد قبلی نیز جنایتکاران به مجازات رسیدند. اما درحالیکه بخش اعظمی از مردم طناب دار آن جنایتکار و حتی مادر اهورا را نیز میبافند و حکم اعدام صادر میکنند، ساده انگاری است که فکر کنیم تنها اعدام قاتل پایان بخش چنین جنایاتی و قربانی شدن کودکان خواهد بود!
دیدگاه شما چیست ؟!