خمام - برگی از خمام التواریخ
ویژه
تلخند ...

برگی از خمام التواریخ

سرای ما دربرزنی است که آسفالتی دارد درحد المپیک …

پنج شنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۲ KHNA27084

نقل است در حکایات از راویان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار، در دیاری از بلاد دیلم، خمام نام …
روزی نزد یکی از بازاریان نشسته بودم به گفتگو، به ناگاه دو تن از اهالی وارد شدند به حال جدل و دعوا که زهره‌ام آب شد! بدیشان گفتم: چیست سبب این نزاع؟ یکی از آنان اظهار داشت : فدایت شوم، بر سر مبارک قسم که این راننده‌ی گاری دودی در کوی ما به این‌سو و آن‌سو زیک زاک می‌رفته و هرچه دست انداز است فتح نموده و با سر و صدا حواس مبارک پرت نموده است …
القصه پیش می‌رفت که با خویش گفتم ایشان را به داوری بنشینم. به گفتگو مشغول بودیم که میان سخنانمان به ناگاه دو راننده دیگر ورود کردند، به گونه‌ای که بادمجانی گیلانی زیر چشم یکی و جای چنگالی به مانند چنگال یوز ایرانی بر رخ دیگری خودنمایی می‌کرد.
پرسیدم : پدر بیامرز، این چگونه حالتی است؟ یکی از آن‌دو پاسخ داد : یا همشهری، تصدقت شوم ؛ سرای ما در برزنی است که آسفالتی دارد درحد المپیک! لذا از آنجایی که سالهاست بدین منوال می‌گذرد و امیدی به بهبود آسفالت نیست، برای تفریح از آن بهره می‌گیریم. در این میان عیال و غلام زاده این حقیر نیز با میل فراوان روزی چند نوبت سوار بر گاری دودی بنده شده و ایشان را با گاری درون چند چاله‌ای که گلچین نموده‌اند و صد البته چند لگد به سوراخ لایه ازون زده، می‌افتیم …
در ادامه نگاهی به آن مرد دیگر انداختم و سخنانش را پی گرفت : گویا این مرد به تازگی به برزن ما آمده و هنوز نیامده برای تفریح چاله‌های ما را به تصرف خویش در آورده است ؛ دلیل را که از وی جویا شدم، با عتاب پاسخ داد : مگر گودال را خریده است ؟ بدو گفتم : برو در چاله‌های کوی خودتان بازی کن، تو را با گودال ما چه کار است؟ گفت: آن دیگر گودال‌ها قبلاً به تصرف دیگران در آمده! و در همین حین فرزند دیو سیرتش شیون کنان به سان مرحوم بروس‌لی چنگی برگونه‌ام کشید، این حقیر هم نامردی را لا نکردم و مشتی بر گونه‌اش نواختم! حال تو داوری کن، این همه کوی و برزن تا سرحد امکان گودال دارد، چه اصراری است که این فرد گودال ما را غصب نماید؟
لختی بیندیشیدم و نگاهی به جمع حاضر کرده، با عزمی راسخ به راه افتادم و جمع اندر پی من …

20141004_083152

آنگونه که از شاهدان روایت است، همچنان می‌رفت و اهالی به دنبالش … ؛ به کجا؟ الله اعلم!

به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است


موضوع : آسفالت، انتخاب سردبیر، یادداشت
با تشکر از ب.ن
http://khna.ir/27084

۳ دیدگاه

  • ناشناس در مورخ 1393/12/21 - 15:34 می‌نویسد :

    فقط یکبار کوچه شهید ابراهیم نژاد رو ببینین که چاله رو رد کرده
    گودال به تمام معنا !!!!

  • ناشناس در مورخ 1393/12/21 - 20:40 می‌نویسد :

    متن جالب و متنوعی بود
    با تشکر از آقا یا خانم ب.ن

  • وحید در مورخ 1393/12/22 - 02:47 می‌نویسد :

    متن بسیار زیبا و دلنوازم بود
    باشد که مسولین شهر پند گیرندوفکری برای ابرچاله های شهر عزیزمان خمام کنند


بازنشر یادداشت‌ها و انتشار جوابیه‌های دریافتی به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.