پولی برای خرید نان ندارم / دلم تا صبح پریشان است
پیرزنی در روستای راستهکنار شیجان از مشکلات مسکن، درمان، گرمایش و … رنج میبرد.
از بیرون خانه که نگاه کنی، همانند بسیاری از خانههای روستایی دیگر میماند و با وجود مشکلات مشهودی که دارد شاید نمیتوانستیم حدس بزنیم درون خانه چه میگذرد. یا الله گفتیم و وارد خانهاش در روستای راستهکنار شیجان شدیم ؛ به هر اتاقی که رفتیم با وجود آنکه بخشی از سقف توسط کیسههای پلاستیکی پوشانده شده بود، اما تشتهای پلاستیکی در رنگهای مختلف به چشم میخورد که مبادا چکههای آب به روی زمین بپاشد.
دو چراغ نفتی را در کنار یکدیگر نهاده بود که در نبود بخاری و گازکشی (که اینروزها خمام به واسطهی گازرسانی به روستاهایش به بخش سبز تبدیل گردیده)، گرمابخش خانهای گردد که درهایش آسیب دیده و شکستگی شیشههایش را با پلاستیک به کمک چسب برق پوشانده است.
این زمستان و این سرما حتی اگر از بیرون در به داخل خانه نیاید، نفسهای زنی را فرا میگیرد که میگوید پول نان ندارد و اگر مردم به داد او نرسند، معلوم نیست چه بر او خواهد گذشت.
دیدگاه شما چیست ؟!